آترین جونه مامانیآترین جونه مامانی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

آترین دختر زیبا و پر انرژی مامان و بابا

اتریـــــــن شیرینه مامان

1392/7/6 15:14
نویسنده : مامانی
309 بازدید
اشتراک گذاری

اترینم دختر قشنگم این دومین روزی هست که به همراه بابا به مهد میری

روز اول هر چی باهات صحبت کردم راضی نشدی و فقط اسرار میکردی مامان باید منو ببره

زنگــــــــــــــــــــ تلفن.................

(دخترم الان از مهد تماس گرفتن تمام تنم داره میلرزه خانمی که تماس گرفت اروم اروم پشته تلفن گهت در حین بازی یکی از بچه ها صورتت رو گاز گرفته اول پشت تلفن خشک شدم و بعد از توضیحات خانم پرسدم گاز در چه حدی بوده چیکار کرده با صورت دخترم و ایشون هم فرمود فقط یه خورده قرمز شده و چیز خاصی نیست و اترین هم اظهار ناراحتی نکرده........

مادرم من برای مهد گذاشتن شما خیلی تلاش کردم جای خوب پیدا کنم دورترین راه رو میرم ولی دوست دارم بهترین باشه وهمه مشکلات بی منت سره خودمه

عزیزم با این حال تو بین بچه ها پیش میاد من از اینکه یه وقت عمیق گاز کرفته باشه و بخواد جاش بمونه ترسیدم

یاده ساله قبل که واسه اولین بار مهد میرفتی افتادم که دسته یکی از دوستات رو گاز گرفته بودی و منم باهات صحبت کردم و رفت رو حساب بچگی)

وخلاصه من رفتم اماده بشم که بابا اومد تو اتاقت و نمیدونم بهت چی گفت که راضی شدی باهاش بری و حتی مبگفتی برگشتن هم بابا باید بیاد دنبالم

الان هم که توی مهد هستی و ساعت 2

وبابا باید ساعت 1:30 میومد دنبالت و دیر کرده و منم نگران دلم برات تنگ شدهگریه

********

چند روزه پیش تو راه برگشت از مهد :

اترین:مامان من کی بزرگ میشم

من:کم کم بزرگ میشی خوب غذا بخور شیر بخور ...

اترین:مامان من میخوام عروسی کنم 

من:تعجب

اترین:میخوام شوهر بگیرم

من:اترین جون شما اگه عروسی کنی باید از پیشه مامان بری

اترین:کجا

من: بری یه خونه دیگه

اترین:خوب تو هم بیا با ما بریم خونه ما

من : نه مامان نمیشه هر کی عروسی کنه باید خونه خودش زنگی کنه

اترین: پس ولش کن شوهر نمیکنم

********

خیلی خسته بودم ازم چسبه حرارتی خواستی به خاطره اینکه یه وقت دستتو نسوزونی خودم چسب و اوردم و کنارت نشستم و کارت رو راه انداختم.

 مامان خیلی خسته حالت خواب الود روی تخت ولـــــــــــو

شما هم در حاله تماشای تلوزیون

نفهمیدم کی رفتی سراغ چسب و ورداشتی و زدی به برق و به قوله خودت کاردستی درست کردی  

بعدشم خیلی قشنگ اثار به جا مانده از کاردستی و چسب حرارتی و جمع کرده بودی

که دیدم از توی حال ریز ریز صدای گریه میاد و کم کم صدا بلند تر میشه وقتی اومدم پیشت دیدم بله

دستت رو با چسب سوزوندی و به خاطر اینکه من نفهمم چیزی نگفتی انگشت شصتت تاول زده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

لی لی مامی آرشیدا
6 مهر 92 15:51
ایشالاکه صورت آترین خانوم چیزی نشده وزودخوب بشهامان ازدست بچه های ......


ممنون از حضورتون
ادرس نذاشتی خانمی
مامان عسل
7 مهر 92 10:49
الهی از بس این دختر کوچولوی ما خورنیه هیچکس بهش رحم نمیکنه. مامانی اگه آترین پیش منم بود گازش میگرفتم خوببببببببببببببب. فداش بشم من مواظب خودت باش خانمی


شما لطف داری عزیزم
خدا نکنه خاله جون ایشالا همیشه خوش و سلامت باشید
مامان آلما
9 مهر 92 16:22
اشکال نداره عزیزم. پیش میاد دیگه
شوهر میخام رو خوب رفتیا کلی خندیدم


رزیتا مادر آرمیتا
9 مهر 92 19:54
آخی خاله قربونت بره . عزیزم مواظب خودت باش . خدا هم تو مهد که نی نی شما رو گاز گرفته و هم تو خونه که دستت سوخته بهت رحم کرده . خداروشکر که به خیر گذشته ......



خدا نکنه خاله جون
اره عزیزم خدارو شکر به خیر گذشت
رزیتا مادر آرمیتا
9 مهر 92 19:56
ماشالا به این بچه های این دوره ..... میبینی صفیه جون زمان ما اصلا تو این سن نمیدونستیم شوهر چیه و ....؟؟؟
خدا رحم کنه به تربیت کردنمون تو این دوره ....
میبوسمتون


وای اره عزیزم
ایشالا عاقبت بخیر بشن
مامان بهار مهرنگار
11 مهر 92 0:36
عزیزه دلم الهی بمیرم دخترمون چشم خورده .خیلی ناراحتم انشالله هیچی نیست.


خدا نکنه عزیزم
مامان یاسمن و محمد پارسا
14 مهر 92 8:52
الاهی طفلک[ماچ
قربونت بشم که دلت می خواد عروس بشی عزیزم یاسمن روزی ده بار عروس میشه بازم بر می گرده خونه خودمون
الهی بمیرم طفلک دستش چقد می سوخته


ممنون از محبتتون خاله جون
لیلا مامان پرنیا
15 مهر 92 22:07
کودکان ، نزدیک ترین راه های رسیدن به عشق را از پرنده ها بهتر بلدند .

روز کودک مبارک . . .





ممنون خاله مهربون
هیلدا خواهر هستی ناناز
3 آبان 92 18:21
سلام به وب ما سر بزنید


حتما عزیزم