مـــــــــاه دی
سلام عشق مامان
دهم دی تولد بابا جون و خاله جون بود
خیلی خوش گذشت
10/10/92
باباجون 51 ساله وخاله جون 28 ساله
باباجون یه خورده کسالت داشت و بیحال بود
13/10 92
جمعه بابا و مامان جون مسافره کربلا شدند وبه سلامتی رفتند و جاشون خیلی خیلی خالی بود واترین خانم مرتب خبرشون و میگرفت و یک روز هم به اسراره دخترم رفتیم خونه مامان جون تا باورش بشه که نیستن
جمعه 20 دی بلیط برگشت داشتن و به علت تاخیر 2:30 دقیقه بامداد رسیدند که اترین هم بیدار موند تا بابا جون و مامان جونو بینه وقتی که رسیدند دختری از شوق فقط میدوید تا خودش رو به بغل باباجون رسوند و بعد هم مامان جون
یه چیزی که اترینم و نگران کرده بود این بود که ساک های مامان جون بغداد جا مونده بود و مرتب خبره ساک ها رو ازشون میگرفت
که اونا هم با پرواز یکشنبه به دستمون رسید دسته مامان جون درد نکنه
اینم سوغاتی های اترین به همراه یه سری لباس
دمپایی که عاشقش شدی
اینم کلی کش موی خوشکل