اولین روز مهد کودکــــــــــــ
سلام نـــازنینم
عزیزه دلم امید وارم همیشه سلامت و خوشحال باشی
گله مامان الان که دارم برات مینویسم شما مهد تشریف دارید
دیشب ساعت 9:30 خوابیدی که صبح بتونی زود بیدار شی با اینکه کله تابستون تا ساعت 11 میخوابیدی امروز خیلی خوب ساعت 8 بیدار شدی و امادت کردم برای رفتن به مهد و شما هم گیر دادی که میخوای چادری که خاله جون از مشهد دیروز برات اورده بود بپوشی و کاره خودت رو کردی
با خوشحالی وارده مهد شدی و مربیای مهربون دور تک تکتون میچرخیدن اول یه خورده به من چسبیدی ولی یه خورده که گذشت دیگه نیومدی سراغم بعدشم با تردید اومدم ازت خداحافظی کنم ترسیدم بیشتر استرس بگیری و بچسبی بهم ولی قربونت برم با خوشحالی گفتی مامان برو بهت گفتم عزیزم ناهار خوردی میام دنبالت و شما هم مخالفت کردی و میگفتی خیلی دیر بیا دنبالم
عزیزم خوشحالم که امروز به راحتی به مهد رفتی
این عکسم تو حیاط مهد ازت گرفتم