آترین جونه مامانیآترین جونه مامانی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

آترین دختر زیبا و پر انرژی مامان و بابا

بـــــــاغ

1392/4/22 18:24
نویسنده : مامانی
326 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیروز که جمعه بود به همراه مامان جون و خاله جون و عمو حمید ودایی

 

مسلم  رفتیم باغ دماوند دختر گلم از صبح که بیدار شدی یه سره می

 

پرسیدی کی میریم باغ وبالاخره ساعت ٢ خاله جون زنگ زد که حرکت

 

کنیم ساعت ٥ رسیدیم دماوند البته یه خورده تو را ه وایستادیم تا دایی

 

بیاد دیر شد .

شما و امیر از لحظه ای که رسیدیم شروع کردید به بازی و کلی بهتون

 

خوش گذشت ما بزرگترها هم مشغوله چیدن البالو بودیم

 

توی استخر باغ پر از بچه قورباغه های ریز بود شما هم اونارو گرفتی و

 

ریختی توی قوطی اب وبا خوشحالی میگفتی که ماهیه سیاه گرفتم هر

 

چی سعی کردم بهت بفهمونم که اونا قورباقن ولی قبول نمیکردی

 

بعد از قوربا قه بازی کلی گل بازی کردی  بعدشم نزدیکه اذان شدو

 

افطارو اماده کردیم .خیلی خوش گذشت جای بابایی و بابا جون خیلی

 

خالی بود 

 

وساعت ٩ برگشتیم تهران

 

اینم عکساش

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله رزیتا
25 تیر 92 17:34
دوست خوبم سلام همیشه به تفریح . ایشالا که خوش و خرم باشید . ماشالا چه باغی و چه گیلاسهایی ...... وای دهنم آب افتاد . این هم واسه آترین جون


سلام رزیتاجون
مرصی عزیزم جاتون خیلـــــــــــــی خالی
البالو
خاله رزیتا
25 تیر 92 17:36
راستی گیلاس یا آلبالو


البالو
مامان نیایش
27 تیر 92 0:42
وااای دخمل گلی...
ایشالله همیشه به شادی


مرصـــــی خاله جونی