آترین جونه مامانیآترین جونه مامانی، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

آترین دختر زیبا و پر انرژی مامان و بابا

پارک ارم

1392/5/19 15:28
نویسنده : مامانی
815 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گله مامان امیدوارم همیشه مثل امروز لبات بخنده شاده شاد باشی و در سلامت کامل به سر ببری

چند وقتی بود که تصمیم داشتیم شما رو ببری پارکه ارم اما نمیدونم چرا نمیشد دیشب که از خونه مامان جون داشتیم برمیگشتیم با بایی تصمیم گرفتیم که امروز ببریمت شهره بازی مورده علاقت

بابایی یکی از دوستاشم که یه نوه تقریبا هم سنه شما داشت و گفت باهامون بیاد که شما هم خیلی تنها نباشی بعد از ظهر راه افتادیم به سمت جاده کرج در طوله مسیر شما خیلی خوشحال بودیو دلت میخواست زودتر برسیم جاده خوت بود و خیلی زود رسیدیم قرار شد اول بریم باغ وحش توی باغ همه حیوونای مورده علاقت بود و تو حسابی از دیدنشون ذوق میکردی جلوی همه ی قفس ها نرده بود و از نرده ها میرفتی بالا تا بهتر بتونی ببینی البه باغ وحش خیلی شلوغ بود منم هر جا که میتونستم ازت یه عکس میگرفتم البته شما اینقدر تو بحره حیوونا بودی که اصلا برای عکس گرفتن با من همکاری نمیکردیولی در عین حال خیلی خانم بودی و حرف مامان بابا رو گوش میکردی اخر از همه هم رفتیم سراغه فیل هایی که به تازگی به این باغ وحش اورده بودن و اینقدر مردم دورشون جمع شده بودن بهشون پفیلا میدادن و اونها هم با میل میخردن که یه خورده دید سخت بود

اخرای باغه وحش اسرار داشتی زودتر بریم شهره بازی ما هم تابع شما راه افتادیم به سمته شهره بازی شماره 1 خوشبختانه اونجا خلوتر بود و رفتیم یه زیر انداز انداختیمو یه خورده نشستیم و استراحت کردیم و به شما یه خورده میوه دادیم و رفتیم به سراغه وسایله بازی

مادرم شما خیلی علاقه داشتی وسایله بازی خطرناک که ماله بزرگاست و سوار شی و از مخالفت ما ناراحت میشدی اول سواره تاب فضایی شدیو حیلی دوست داشتی بعد چند تا ...

بابا به اسراره شما  رفت 4 تا بلیط واسه اسکی گرفت که خیلی تند میچرخید و بالا و پایین میرفت وقتی رفتیم سوار شدید به خاطره سنه پایین شما رو پیاده کردن و شروع به حرکت کرد شما حسابی ناراحت شدی و گفتی من دلم میخواد سوار اونی که خیلی تند میچرخه بشم اصلا هم نمیترسم و ما هم با فاطمه (نوه دوست بابا)سوار کردن چند تا وسیله بازی دیگه راضیت کردیم

عزیزه مامان امروز خیلی بهت خوش گذشت و موقع برگشت به خونه از بابایی بابت شهره بازی تشکر کردی

عکس ها در ادامه مطلب

 

اینجا ورودیه باغه وحشه که یه قفسه بزرگ پر از کبوتر های خوشکله

اترینم در حاله مشاهده میمون

این عکس وخیلی دوست دارم

دخترم این خانم شیره اخره قفس نشسته بود و مردم جلوی قفسش جمع شده بودن و شما به سختی میتونستی ببینیش که یه دفعه از سره جاش بلند شد و اومد سمت ما و شما تونستی خوب ببینیش و منم تونستم ازش عکس بگیرم

فیل هایی که لحظه شماری میکردی برای دیدنشون

از این جا به بعد عکس ها ی شهره بازی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آلما
19 مرداد 92 14:34
اترین جونم مثل آلما عاشق حیووناست. معلومه که حسابی خوش گذشته
حسین
19 مرداد 92 17:17
سلام خوشحال میشم به وبلاگ های من هم یک سری بزنید http://flashcards.blogsky.com/ http://kodakshop.blogsky.com/ ممنون
مامان آرشيدا قند عسل
21 مرداد 92 14:08
عزيزم خوشگل خانوم
❤مامان رامیلا کوچولو❤
23 مرداد 92 2:26
سلام مرسی از حضورتان باز هم پیش ما بیاد خوشحال میشیم نظر یادتون نره .
مامان آوينا
23 مرداد 92 17:58
ماشالا دختر خوشگلي داريد خدا حفظش كنه
طرز نوشتنتون جالبه

ممنون از لطفتون
رزیتا
26 مرداد 92 3:16
سلام خیلی دلم برا جوجه خوشگل تنگ شده بود . ایشالا همیشه خوش باشید . عکسها عالی بود .

راستی آترین جونم آفرین چقدر شما شجاعید .




مرسی خاله جــــــون


عمه سایه
26 مرداد 92 12:50
سلام اترین عزیزم

من هر دو سه روز 1 بار میام و صورت ماهت رو میبینم

به خودم افتخار میکنم که این ملکه زیبایی برادر زاده منه.اولش فکر کردم خواب میبینم اما وقتی داداش معین و بابام رو هم کنارت دیدم دیدم نه این برنسس عزیزم اترین هست.

ذوستت دارماینم قلبش






سلام عمه جــــــون

خیلی دوست دارم


مریم
26 مرداد 92 15:10
دخترنازی دارین
مثله اینکه حسابی بهتون خوش گذشته
همیشه به گردش
پیش ما هم بیاین



ممنون از لطفتون
چشم حتما سر میزنیم