نمایشگاه کتاب , افتادن اولین دندان شیری
سلام نازنینم
امروز به همراه خاله عاطفه (دوست مامانی) به نمایشگاه کتاب رفتیم و شما از شدت ذوق صبح زود بیدار شدی
البته ما زودتر از خاله عاطفه به نمایشگاه رسیدیم و داخل چمن منتظر موندیم که همونجا متوجه افتادن اولی دندون دختر گل شدیم و دندون گذاشتی داخل دستمال که به بابا نشون بدی و کمی بعد عاطفه جون به اتفاق پسر گلش حامی جون رسیدن و راه افتادیم به سمت قسمت کودکان شما کلی کتاب خریدیو صورت نقاشی کردی و بعد هم خسته رفتیم داخل چمن نشستیم و چند ساعتی با حامی بازی کردی و زمان همینطور میگذشت و ما متوجه نمیشدیم
بهمون خیلی خوش گذشت و روزه خیلی خوبی در کنا دوستان داشتیم و خسته به خونه برگشتیم و هنوز لباس در نیاوردم ازم خواستی کتاب برات بخونم و شب هم زود به خواب رفتی عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی