سرزمین عجـــــایب
سلام دختره نازنینم
جمعه صبح داشتی برنامه (سنجد) رو نگاه میکردی که تبلیغه نمایشگاه بین المللی و لوازم تحریر و میکرد
ما هم تصمیم گرفتیم که ببریمت و یه خورده برات خرید کنیم بعد از اینکه به دشواری جای پارک پیدا کردیمو کلی پیاده روی وارده نمایشگاه شدیم و متوجه شدیم که هیچکدام از لوازم فروشی نیست و با کلی ضده حال برگشتیم خونه این عکس رو هم تو فضای نمایشگاه در حالی که خیلی تشنه بودی ازت انداختم
با خاله بیتا تصمیم گرفتیم که شما و امیر حسین رو به سرزمین عجایب ببریم و خاله هم زحمت کشید و بلیط اینترنتی گرفت امروز ساعت 1 راه افتادیم و ساعت 2 اونجا بودیم دختره عزیزه مامان تقریبا همه وسایل بازی رو سوار شد بعضی ها رو هم 2بار و مامان دیگه داشت از پا در میومد ولی شما خستگی ناپذیر و ساعت 7 هم خونه رسیدیم الانم که این پست و میزارم دختره نازه مامان خیلی معصومانه خوابیده
وقتی میخوابی فقط دلم میخواد کنارت دراز بکشم و بو کنمت یه بوی مخصوص خودت داری خیلی ارامش بخشه خیلی دوسش دارم
اترینم مامان خیلی دوست داره مامان عاشقته عاشقه جیغ و دادت عاشقه خرابکاریت عاشقه همه همه ...
عزیزم این روزا خودت میری دستشویی و به قوله مامان جون خیلی خانوم شدی
هر شب خودت میری مسواک میزنی مگر اینکه خیلی بی حوصله باشی تا از من کمک بخوای
مامانی دیشب دعوات کردم و رفتی توی اتاقت اومدم پیشت با گریه بهم گفتی مامان شما اگه منو بزنی من که دردم نمیگیره فقط یه عالمه غصه میخورم
بعضی وقتام تا چیزی بهت میگیم میگی من دارم سکته میکنم اخه مامان جان من قربونه حرف زدنت برم نفسم
اگه اراده کنی اشکت میریزه بدونه اینکه کوچکترین خمی به ابروت بیاد یا صدایی ازت در بیاد
عکس های سرزمین عجایب در ادامه مطلب
اترین جونم اماده برای رفتن به سرزمین عجایب