آترین جونه مامانیآترین جونه مامانی، تا این لحظه: 15 سال و 28 روز سن داره

آترین دختر زیبا و پر انرژی مامان و بابا

عکـــــــــــس

سلام زندگـــــی مــامـــان دختره نازنینم یه سری از عکسهای زیباتو میخوام بزارم  ادامه مطلب   عشقه مامان شما خیلی کفشه پاشنه دار دوست داری  این دمپایی های تغ تغی رو عمه جون فریبا برات خرید عزیزه مامان این اولین کفشیه که برات خریدیم و یادگاری نگه داشتم   ...
19 شهريور 1392

عروسی خالــه هانیه.......روز دختر

سلام قشنگه مامان دیروز جمعه ١٥ شهریور عروسیه خاله هانیه بود که شما از یک هفته قبل روزشماری میکردی خیلی بهت خوش گذشت عزیزم اینم عکس                       ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روز دختر مبارک  اترینم عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی عرض تبریک به بهترین دختر دنیا با تمام وجـــــــــــود دوست دارم     ...
16 شهريور 1392

این روزهــــــا.....

سلام وجودم دخترکم این روزها ماشین نداریم و بابا ماشینمونو امانت داده به کسی من و شما هر روز بی حوصله تر از روزهای قبل اخه ما عادت داریم از خواب که بیدار شیم بریم خونه مامان جون و الان یک هفتست که نتونستیم بریم شما هم همش میگی دلم واسه مامان وبابا و خاله جون یه ذره شده خاله جونه مهربون با تمام خستگیش بعد از اداره اومد خونه ما و چند ساعتی پیشمون موند دیشب که دیگه حسابی دلمون گرفته بود باباجون برای شام اومد دنبالمون وبردمون رستوران یه جای خوش اب و هوا حسابی خوش گذشت چند تا عکس گرفتم که شما همکاری نمیکردی زیاد خوب نشد با این حال در ادامه مطلب میزارم             ...
13 شهريور 1392

عکس های 3 ماهگی دختر گلم

  دخترم تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه   کس عزیزتر     خیلی دوستت دارم         از اینکه در آغوشمی خوشحالم   اترینه خوشگلم بعد از حمام   اولین عکس اتلیه اترین جونم               اترینم روز دوشنبه ساعت 8:30 توسط دکتر نیلوفر بیگلر به دنیا اومدی  دختر قشنگم روز سه شنبه 88/01/17ساعت12:30 از بیمارستان  رسالت مرخص شدی بابا جون مامان جون خاله ها و همه خوشحال بودن بابا جون با گوسفند دم در منتظر ما بود مامان جون با ما بیمارستان...
8 شهريور 1392

در جست و جوی مهد

سلام اتریــــــــــــــنم دخترم   ماه شهریوره و منم دنباله یه مهده کودکه خوب  واسه شما هستم مهدی که ساله قبل میرفتی خیلی خوب بود روش اموزشش هم مونته سوری بود اما مسیر خیلی دور بود و من معمولا رفت و امدم ١ ساعت زمان میبرد و از رانندگی زیاد و ترافیک های خیابونه دولت زانو درد شدم واسه همین میخوام یه جای جدید و خوب پیدا کنم خیلی پرس و جو کردم یه مهد پیدا کردم انتهای پاسداران که به نظرم خوب اومد و چند روزه پیش باهاشون تماس گرفتم و اونام گفتن ما اول از کودک تست میگیریم بعد کارای ثبته نام و انجام میدیم برای دیروز ساعت ١٠:٣٠ صبح بهمون وقت دادن و شما هم صبح به زور بیدار شدی و رفتیم یه خورده جای پارک پیدا کردن سخت بود...
7 شهريور 1392

سرزمین عجـــــایب

سلام دختره نازنینم جمعه صبح داشتی برنامه (سنجد) رو نگاه میکردی که تبلیغه نمایشگاه بین المللی و لوازم تحریر و میکرد ما هم تصمیم گرفتیم که ببریمت و یه خورده برات خرید کنیم بعد از اینکه به دشواری جای پارک پیدا کردیمو کلی پیاده روی وارده نمایشگاه شدیم و متوجه شدیم که هیچکدام از لوازم فروشی نیست و با کلی ضده حال برگشتیم خونه این عکس رو هم تو فضای نمایشگاه در حالی که خیلی تشنه بودی ازت انداختم با خاله بیتا تصمیم گرفتیم که شما و امیر حسین رو به سرزمین عجایب ببریم و خاله هم زحمت کشید و بلیط اینترنتی گرفت امروز ساعت 1 راه افتادیم و ساعت 2 اونجا بودیم دختره عزیزه مامان تقریبا همه وسایل بازی رو سوار شد بعضی ها رو هم 2بار و ماما...
4 شهريور 1392

گردش .. بازی .... جیــــــغ.... سواد اموزی

سلام دختر عزیزم سلام نفسم سلام عمرم سلام عشقم سلام دختر جیغ جیغو من سلام به اون دله مهربون و نازکت جمعه به همراه بابا بزرگ و عمو معین رفتیم جنگل کلی دنباله یه جای خوب واسه نشستن گشتیم تا اینکه به محله وسایله بازی بچه ها رسیدیم وبه درخواست شما همان نزدیکی نشستیم چند ساعتی توی پارک بازی کردی که بیشترش سواره تاب بودی مادری همیشه به سمته خطر میری اون روز هم بعد از تمام شدن کباب شما رفتی سراغه ذغال و اتیش بازی و باز نگرانی های من همیشه باید مراقبت باشم چون از هیچ خطری هراس نداری و میترسم خدایی نکرده به خودت اسیب برسونی دخترم مامانی خیلی دوست داره و تحمله کوچکترین ناراحتیه شما رو نداره عزیزم همیشه مواظبه خودت ب...
28 مرداد 1392

عمـــــو معین

سلام دختره نازم چند روزیه که داریم کابینتامونو عوض میکنیم و فرشا روهم فرستادیم قالیشویی خونه حسابی به هم ریخته شده و یه فرصت خوبی واسه شما شده که تو این به هم ریختگی همش توپ بازی و از وسایله اشپز خونه به جای اسباب بازی استفاده کنی چند روزه پیش عمو معین اومد تهران ودیروز هم بابا بزرگ شما حسابی با عمو سرگرم شدی اونم خیلی حوصله به خرج میده و همه جوره با شما راه میاد عکس در ادامه مطلب       ...
25 مرداد 1392